همه چیز درباره خواص گوجه سبز | میوه ترش و خوشمزه بهاری چند صبحانه فوق العاده برای کودکان| راهنمای کامل صبحانه برای کودکان ثبت تردد بیش از ۲ میلیون وسیله نقلیه در راه‌های خراسان رضوی جذب ۱۱ هزار معلم جدید در خراسان رضوی برای سال تحصیلی ۱۴۰۳ تسویه حساب معوقات حقوق بازنشستگان شروع شد (۸ خرداد ۱۴۰۳) | زمان اجرای همسان‌سازی با احکام جدید اعلام شد خبر جدید درباره همسان‌سازی حقوق بازنشستگان ۱۴۰۳ | بازنشستگان منتظر خبر‌های خوش همسان‌سازی حقوق باشند (۸ خرداد ۱۴۰۳) کافه سگ‌ها در تهران پلمب شد + فیلم توقف پنج‌ساعته پرواز‌های بین‌المللی مهرآباد در روز ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ سؤالات امتحان علوم پایه نهم دانش‌آموزان را شوکه کرد اطلاعیه مهم تأمین‌اجتماعی: بیمه‌شدگان اطلاعات حساب خود را به‌روز کنند + لینک سایت پرداخت معوقات حقوق فروردین بازنشستگان کشوری در برخی استان‌ها آغاز شد + جزئیات (۸ خرداد ۱۴۰۳) ثبت‌نام بیش از ۲۷ هزار جامانده نوبت دوم کنکور ۱۴۰۳ رئیس اتحادیه پیشکسوتان جامعه کارگری: متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی زودتر اجرایی شود رکورد اهدای عضو در مشهد شکسته شد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی ( ٨خرداد ١۴٠٣) | افزایش باد و بارش‌های رگباری در ساعات بعدازظهر رشد ۱۴۰ درصدی تعداد روز‌های دارای هوای پاک در مشهد اعمال‌قانون ۱۷۰۱ دستگاه خودروی حادثه‌ساز در مشهد | ۷۰ نفر در تصادفات رانندگی طی ۲۴ ساعت گذشته مصدوم شدند (۸ خرداد ۱۴۰۳) ترافیک سنگین در بولوار کوثر، میدان آزادی و پل ابوطالب در مشهد (۸ خرداد ۱۴۰۳) ۴۰ نکته کاربردی برای صرف غذا در محل کار | آداب یک ناهار کاری
سرخط خبرها

تماشا نکن، غم تماشا ندارد

  • کد خبر: ۱۸۰۲۸۰
  • ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۶
تماشا نکن، غم تماشا ندارد
تا چشم تیز کردم، دیدم خودرویی که کف آن رو به آسمان است، از بین گردوغبار پرواز کرد و به زمین خورد. تابه حال هیچ وقت تجربه چپ کردن خودرو این قدر به من نزدیک نبوده است.

جاده‌ها همیشه چیز جدیدی برای عرضه دارند و پیمودنشان با چشم باز، هربار عرصه تجربه‌ای تازه است. یک بار حول وحوش ساعت ۵ صبح در جاده‌ای که تقریبا کوهستانی بود، در حرکت بودیم. آفتاب هم در آن وقت صبح تازه شیطنتش گل می‌کند؛ جدا از اینکه هوا را روشن می‌کند، گاهی با آن زاویه باز به جاده می‌تابد و گاهی پشت کوه یا نیمچه تپه‌ای پنهان می‌شود.

با این همه، در آن وقت صبح آدم به هیچ چیز فکر نمی‌کند به جز تماشای طلوع خورشید. در همین خوش خیالی‌ها بودم که در امتداد دیدم، در جاده خلاف جهتم گردوخاکی بلند شد. تا چشم تیز کردم، دیدم خودرویی که کف آن رو به آسمان است، از بین گردوغبار پرواز کرد و به زمین خورد. تابه حال هیچ وقت تجربه چپ کردن خودرو این قدر به من نزدیک نبوده است.

هراسان در آن آفتاب بگیرونگیر خودم را رساندم و در جایی امن پارک کردم. لرزان لرزان رسیدم به خودرویی که راننده اش تازه داشت به زحمت خودش را از آن بیرون می‌کشید. سری که تازه جای زخم هایش داشت باز می‌شد و خون از آن جاری می‌شد، بیشتر مرا ترساند. اولین سؤالم با صدای شکسته این بود: کس دیگری هم داخل هست؟ عجیب اینکه راننده در آن حال، انگار که نگران سرنشینان باشد، درست جواب داد: چهار نفر.

تا سراسیمه با چنگ و دندان و دست و پا به جان در افتاده بودم، یکی دیگر هم برای کمک از راه رسید. همین طور مشغول جان کندن برای رهایی سرنشینان بودیم که فهمیدیم کمربند سرنشین جلو باز نمی‌شود و وارونه آویزان است. برگشتم از داخل خودرو چاقو بیاورم. جمعیت را یکی یکی کنار زدم تا رسیدم و دوباره یکی یکی هل دادم تا توانستم برگردم. باز هم مشغول جان کندن شدم. کمربند را پاره کردم، چاقو را به دهن گرفتم و با یک نفر دیگر سعی کردیم سرنشین را بیرون بیاوریم. خیس عرق بودم و دستانم غرق خون و مثل سلاخ‌ها چاقو در دهانم بود که برگشتم به پشت سرم نگاه کردم. تصورم از انسان فروریخت.

سه نفر درست در فاصله یک متری ما ایستاده بودند؛ اولی مثل ظرف سفالی دودستی دست به کمر زده بود، دومی دست به سینه مثل مجسمه اسکار ایستاده بود و سومی درست مثل همان قیافه روی بستنی عروسکی داشت به ما نگاه می‌کرد. یک لحظه دست کشیدم و با خودم گفتم آیا واقعا غم مردم تماشا دارد؟! این ولع دیدن مصیبت دیگری در این وانفسایی که هرکداممان به اندازه کافی مصیبت دیده و دردش را کشیده ایم، از کجا می‌آید و برای چیست؟! سرم گیج می‌رفت و ترسم دوچندان شد که یکی از همان سه نفر که حالا فقط سایه‌ای محو در نظرم می‌آمدند و نفهمیدم کدامشان است، پرسید: کسی هم مرده است یا نه؟!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->